راهنمایی بودم. صبحهای ماه رمضان زودتر به مدرسه میرفتم که از تحدیرخوانی جزء هر روز در نمازخانهی قدیمیبا آن شیشههای رنگی، عقب نمانم. تعدادمان با معاون مدرسه به ده نفر نمیرسید. با صدای معتز آقاییِ داخل ضبط یک جزء را میخواندیم و بعدش هم دعای عهد. شاد و خوشحال با آن روسریهای سفیدی که اجبار بود در مدرسه سر کنیم به کلاس میرفتم. مقنعههای تیره را هر صبح باید برای سلامتی در میآوردیم. از طرفی هم بهخاطر خانههای اطراف که به حیاط مدرسه مشرف بودند.
ما کجا؟ یار کجا؟ این همه آزار کجا؟ بازدید : 471
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1399 زمان : 21:23